زندگی قدیس تِکلا

منبع :  http://ww1.antiochian.org/life_of_thekla

 

 

 

 قدیس تکلا، شاگرد و همراه پولس رسول در قرن اول می باشد. به او عنوان "برابر با رسولان" داده شده است؛ زیرا او با پولس رسول در تأسیس کلیساها همراه بود؛ و چون شهادات او افراد بسیاری را به مسیحی تبدیل کرد، او نخستین زن شهید برای ایمان مسیحی است.

 

زندگی قدیس تکلا

با توجه به نسخه های خطی سوری و یونانی، قدیس تکلا در یک خانوادۀ مرفه بت پرست در شهر لیکونیان از ایکونیا (همان قونیه کنونی در جنوب مرکزی ترکیه) در سال 16 پس از میلاد به دنیا آمد. هنگامی که او 18 ساله بود با مرد جوانی به نام تامیریس نامزد کرد. زمانی که قدیس پولس رسول و قدیس بارنابا از انطاکیه به ایکونیا رسیدند (اعمال 14)؛ تئوکلیا، مادر تکلا او را از پیوستن به جمعیتی که برای شنیدن موعظه پولس جمع شده بودند منع کرد. اما تکلا متوجه شد که اگر در نزدیکی پنجره اتاق خواب خود بنشیند، می تواند هر کلمه او را بشنود. تکلا سه روز و سه شب در آنجا نشست و مشغول شنیدن موعظه پولس، کلام خداوند بود. او به شدت با فراخوانی او به پاکدامنی تحت تأثیر قرار گرفته بود. همانطور که آشکار شد تکلا به ایمان جدید علاقه مند شده است، تئوکلیا و تامیریس نزد فرماندار شهر رفتند و از موعظه های پولس به او شکایت کردند. فرماندار برای آرام کردن آنها و دیگر شهروندان خشمگین آیکونیا، پولس را به زندان انداخت تا منتظر محاکمه باشد.

 

هنگامی که تکلا از دستگیری پولس مطلع شد، او به صورت مخفیانه به زندان رفت و با استفاده از دستبندهای طلای خود برای رشوه دادن به نگهبان، به سلول وی رسید. زمانی که او رسول را دید، او در مقابل وی زانو زد و زنجیرهایی را که با آن دستها و پای او را بسته بودند، بوسید. او مدت زیادی آنجا ماند و به پیام خبر خوش او از عیسی مسیح گوش داد.

 

هنگامی که از عدم حضور طولانی مدت تکلا نگران شدند، تئوکلیا و تامیریس از خدمتکار او پرسیدند که آیا می داند او کجاست. خدمتکار گفت که تکلا به دیدار یک غریبۀ زندانی رفته است. تئوکلیا و تامیریس همان لحظه متوجه شدند که او با پولس است. آنها تصمیم گرفتند که بار دیگر به نزد فرماندار بروند، این بار خواستار محاکمه سریع رسول شدند. پس از آنکه فرماندار پولس را به دلیل اختلالاتی که در شهر ایجاد کرده بود مورد ضرب و شتم قرار داد، او را سنگسار و از آیکونیا بیرون کرد. سپس فرماندار به تکلا به خاطر حماقتش تذکر داد و به او دستور داد تا با مادر و نامزد خود به خانه بازگردد. هنگامی که تکلا اعلام کرد که او به خاطر مسیح سوگند خورده است که باکره باقی بماند، مادرش خشمگین شد و از فرماندار خواست تا تکلا را با مجازات شدید تهدید کند. فرماندار با این درخواست موافقت کرد و حکم کرد که باید تلکا بسته و سوزانده شود، مگر اینکه ایمانش به مسیح را انکار کند.

 

هنگامی که تکلا حاضر به انکار ازدواج آسمانی خود نشد، او را برای مجازات به میدان بردند. همانطور که او را به تیرک می بستند او چشم اندازی از عیسی مسیح را دید که به او قدرت مقابله در برابر شعله های آتش را داد. آتش روشن شد، اما همانطور که شعله های آتش به تکلا نزدیک می شد، ناگهان رعد و برق بوجود آمد و تگرگ و باران شدید از آسمان بر آتش ریخت و آنرا خاموش کرد. فرماندار که به دلیل اینکه نقشه اش شکست خورده بود عصبانی بود، تکلا را آزاد کرد اما دستور داد او فوراً ایکونیا را ترک کند.

 

پس از آزادی اش، تکلا به حومه شهری که پولس در آن بود رفت و به او پیوست. او از محاکمه و فرار معجزه آسای خود از مجازات گفت و درخواست تعمید کرد. پولس از تعمید تکلا اجتناب کرد و گفت که این امر به شیوه و زمان خداوند انجام خواهد شد. سپس پولس و تکلا از منطقه آیکونیا خارج شدند و به انطاکیه در سوریه رفتند. همانطور که آنها وارد شهر می شدند، یک نجیب زاده جوان به نام الکساندر تکلا را دید. او شیفته زیبایی وی شد و به سمت او شتافت و سعی کرد او را اغوا کند، اما تکلا با مبارزه او را پس زد، در نتیجه او در مقابل جمع دوستانش تحقیر شد. الکساندر به نزد فرماندار انطاکیه رفت و شکایت کرد که این دختر سرگردان او را که به عنوان یک نجیب زاده در نزد عموم شناخته شده است، تحقیر کرده است. او خواستار مرگ او شد. فرماندار قانع شد و حکم کرد که تکلا با حیوانات وحشی در میدان مواجه شود. تنها پاسخ تکلا این بود که اجازه دهند بکارت او تا لحظۀ مرگ حفظ شود. درخواست او پذیرفته شد و او تا زمان مجازات تحت مراقبت تریفنا، از بستگان سزار، قرار گرفت.

 

وقتی که تکلا به میدان برده شد، یک شیر ماده را رها کردند تا به او حمله کند. اما در حیرتِ جمعیت، شیر ماده به قدیس نزدیک شد و رام در جلوی پای او نشست. پس از آن یک خرس آزاد شد، اما همانطور که نزدیک تکلا می شد، شیر ماده به دفاع از او بلند شد و خرس را کشت. سپس یک شیر بزرگ آزاد شد. شیر ماده دوباره به دفاع از تکلا به او حمله کرد و شیر را کشت، اما جان خود را نیز از دست داد. سپس تمام قفس ها باز شدند و شمار زیادی از حیوانات وحشی به تکلای بی دفاع حمله ور شدند. آن قدیس پس از رسم صلیب بر خود و دعا برای درخواست شجاعت، متوجه یک مخزن بزرگ آب که در آن نزدیکی، حاوی حیوانات آبزی بود، شد. او از مخزن بالا رفت و داخل آب شد، و از مسیح درخواست کرد که از این طریق او تعمید یابد. از آنجایی که الکساندر، دید حیوانات قادر به آسیب رساندن به تکلا نیستند، او خواست که قدیس را برای مجازات به او تسلیم کنند. او تکلا را به دو گاو بزرگ بست و امیدوار بود که آنها او را به دو جهت مخالف بکشند و او به دو نیمه تقسیم شود. اما زمانی که گاوها در جهات مختلف حرکت کردند، طناب هایی که تکلا را با آنها نگه داشته بودند، به طرز معجزه آسایی فرو ریخت و او نجات یافت. با دیدن اینکه هیچ آسیبی به تکلا نمی رسد مقامات او را رها کردند. او به خانه تریفنا رفت و در آنجا به مدت هشت روز خبر خوش عیسی مسیح را موعظه کرد و تریفنا و تمام اهل خانواده اش را تبدیل کرد. زمانی که او می خواست انطاکیه را ترک کند، تریفنا به او گنجی از جواهرات و طلای گرانبها داد.

 

پس از آنکه او انطاکیه را ترک کرد، تکلا به میرا سفر کرد، جایی که او به پولس پیوست. او پولس را از تمام اتفاقاتی که رخ داده بود مطلع کرد، از جمله غسل تعمید خود و از او خواست تا اجازه دهد بقیه عمر خود را به عنوان یک زاهد زندگی کند. پولس او را برکت داد و او پولس را ترک کرد، و تمام طلا و جواهراتی را که تریفنا به او داده بود را به پولس داد تا بتواند آنها را در میان فقرا و نیازمندان توزیع کند.

 

سپس تکلا دوباره به سوریه سفر کرد و در آنجا به بالای کوه ها رفت تا زندگی ای در دعا و خلوت داشته باشد. چندین سال بعد، یک جوان بت پرست، او را در یک دره متروکه یافت و مصمم بود او را مورد تعرض قرار دهد و بکارت او را از بین ببرد. همانطور که او به تکلا نزدیک شد و تنها راه خروج او را مسدود کرده بود، او دعا کرد که نوداماد از او محافظت کند، همانطور که چندین بار در گذشته کرده بود. در آن لحظه دیوار درۀ عمیق به طرز معجزه آسایی شکاف خورد که به او اجازه می داد تا از طریق شکافی بسیار باریک در سنگ فرار کند.

 

قدیس تکلا زندگی خود را به عنوان یک زاهد ادامه داد و سپس به آرامی در سن 90 سالگی در مسیح خوابید. مدت کوتاهی پس از وفات او، جمعی از باکره ها برای زندگی به حجره او در کوه رفتند، و یک کلیسای کوچک برای زیارتگاه بدن او ساختند. صومعۀ قدیس تکلا هنوز هم در حال حاضر در نزدیکی روستای Ma'loula، سوریه وجود دارد.

 

از آنجایی که او رنج بسیاری برای ایمان خود متحمل شد، کلیسا او را بعنوان "شهید اول" می شناسد. و چون او مردمان بسیاری را به مسیحی تبدیل کرده است، او نیز به عنوان یکی "برابر با رسولان" شناخته شده است.

 

قدیس تکلای مقدس، برای ما نزد خداوند دعا کن!

 ای تکلای با شکوه، همراه الهی پولس، تو با عشق خالق خود شعله ور شدی. تعالیم واعظ الهی، تو را از لذت های زمینی رهایی بخشید و خود را به عنوان یک قربانی قابل قبول و دلپذیر، بی اعتنا به تمام رنج هایت، به خدا ارائه کردی. به مسیح، نوداماد خود، وساطتت کن تا بر ما رحم فرماید.

(یادبود در تاریخ 24 سپتامبر)

 

تروپارین (تن 4) -

تکلا، ای عروس خدا، تو توسط سخنان پولس روشن شدی.

و ایمان تو توسط پطرس تأیید شد، ای برگزیدۀ خدا.

تو اولین رنج دیده و شهید در میان زنان شدی،

با ورود به شعله های آتش به عنوان یک مکان خوشبختی.

زیرا زمانی که تو صلیب مسیح را پذیرفتی،

قدرت های شیطانی وحشت زده دور شدند.

ای آنکه همه تو را تجلیل می کنند، برای نجات روح های ما در برابر خداوند مسیح، شفاعت کن. 

 

کونتاکیون (تن 8) -

ای تکلای با شکوه، باکره بودن شکوه و جلال تو بود.

تاج شهادت و ایمان قابل اعتماد تو، زینت بخش توست!

تو آتش سوزان را به شبنم با طراوت تبدیل کردی،

و با دعاهای خود خشم بت پرستان را خاموش کردی، ای اولین شهید زن!

 

 

 

تصویری از محل زندگی قدیس تکلا واقع در کوهی نزدیک به شهر مرسین کنونی در ترکیه






ترجمه از: خادم خدا