شهيد پارسى آزات و ١٠٠٠ شهيد پارسى ديگر (٣٤١ م )

     

 

بزرگداشت: ١٤ آوريل ( ٢٧ آوريل)

شهید شمعون، اسقف ایران، در جریان آزار و اذیت مسیحیان توسط پادشاه ایران، شاپور دوم (٣١٠-٣٨١) رنج کشید. او اسقف شهر سلوکیه - تیسفون بود. قدیس در ارتباط با دولت یونان و اقدامات خصمانه علیه پادشاه ایران مورد تهمت قرار گرفت.

 در سال ٣٤٤، شاه فرمانی صادر کرد که بر اساس آن مسیحیان باید مالیات سنگینی پرداخت می کردند. هنگامی که برخی از آنها از پرداخت آن امتناع کردند (این به عنوان یک شورش معرفی شد)، شاه آزار و اذیت شدید مسیحیان را آغاز کرد. قدیس شمعون، به عنوان دشمن خیالی شاه ایران، همراه با دو شهید پیشتاز، آودلای و آنانیا، در بند آهنین به محاکمه کشیده شد. اسقف مقدس حتی در برابر شاه تعظیم نکرد. شاه پرسید که چرا او را تجلیل نمی کند؟  قديس گفت: من در برابر مقام تو تعظیم می‌کردم، اما اکنون که مرا می‌آورند تا از خدای خود دست بردارم و از ایمانم دور شوم، سزاوار نیست که در برابر تو تعظیم کنم.

 شاه شروع به ترغیب او به پرستش خورشید کرد، در غیر این صورت او تهدید کرد که مسیحیت را در کشور به طور کامل نابود خواهد کرد. اما نه اقناع و نه تهدید قدیس شجاع را تکان نداد، پس او را به زندان بردند. در راه، خواجه اسفازان، مربی سابق شاه، قدیس را دید. او برخاست و به اسقف تعظیم کرد، اما قدیس از او روی برگرداند و او را سرزنش کرد که چون مسیحی بود، از ترس شاه در برابر خورشید تعظیم می کرد. خواجه با تمام وجود توبه کرد و جامه های گرانقیمت خود را درآورد و بر در قصر نشست و به شدت گریست: وای بر من، چگونه در برابر خدای خود که منکر او شده ام بایستم، شمعون اینجا است و از من روی برگرداند!»  شاه شاپور از غم معلم محبوبش مطلع شد و از او پرسید چه اتفاقی افتاده است. او آشکارا به شاه گفت که از ارتداد خود به شدت پشیمان است و دیگر خورشید را نخواهد پرستید، بلکه فقط خدای یکتا را خواهد پرستید. شاه از چنین عزم ناگهانی پیرمرد شگفت زده شد و با محبت از او خواست که خدایان مورد پرستش پدرانشان را تحقیر نکند. اما اسفازان سرسخت بود، پس او را به اعدام محکوم کردند. تنها درخواست شهید اسفازان این بود که منادیان به تمام شهر خبر دهند که او جنایتی در حق شاه انجام نداده، بلکه چون مسیحی است او را اعدام می کنند. شاه درخواست او را اجابت کرد. 

 شمعون قدیس نیز از درگذشت شهید اسفازان مطلع شد و با اشک از پروردگار سپاسگزاری کرد. هنگامی که او برای بار دوم نزد پادشاه احضار شد، قدیس شمعون دوباره از تعظیم در برابر خدایان بت پرست خودداری کرد و به ایمان خود به مسیح اعتراف کرد. شاه خشمگین دستور داد در مقابل قدیس تمام مسیحیان را که در زندان بودند با شمشیر گردن بزنند. بدون ترس ، مسیحیان ، متبرک شده توسط قدیس ، به اعدام رفتند ، آنها خود سر خود را زیر شمشیر خم کردند. بنابراین، همراه قدیس شمعون، كاهن آودلای، نیز سر بریده شد. وقتی نوبت به كاهن حنانیا رسید، ناگهان لرزید. سپس یکی از اشراف، قدیس فوسیک، مسیحی مخفی، ترسید که حنانیا از مسیح چشم پوشی کند و با صدای بلند فریاد زد: «نترس، پیرمرد، چشمانت را ببند."  († ١٣ آوریل ٣٤٤).  اعدام ها در طول هفته عید پاک تا ٢٣ آوریل ادامه داشت.  قدیس آزات، یک خواجه، از بزرگان نزدیک به شاه نیز شهادت را پذیرفت. منابع حاکی از آن است که ١٠٠٠ شهید، سپس ١٠٠ شهید و ١٥٠ شهید دیگر، به همراه قدیس فوسیک، دخترش، شهید آسیتریا نیز به شهادت رسیدند. آخرین کسی که به جلاد نزدیک شد قدیس شمعون بود و با دعا سر خود را بر روی قطعه اى كه گردن ميزدند خم کرد († ١٣ آوریل ٣٤٤).