چرا مریم همیشه تکریم شده است؟

 

 

 

 

سخت ترین قسمت تجربه ی ارتدوکسی من به بحث با غیر ارتدوکس، جایگاه و نقش مادر خدا در کلیسا و در زندگی ام است. از یک طرف، این عمیقاً الهیاتی است و حتی به درک درست از ایمان ارتدوکس نیاز دارد، در حالی که از سوی دیگر، شدیداً فراتر از حد گفتگوی شخصی است. من نیز متقاعد شده ام که رویکرد ارتدوکس به مریم بخشی از امانت رسولی است و نه چیزی که بعد از آن ایجاد شده باشد.

چندین دهه قبل هنگامی که مطالعات فارغ التحصیلی ام را می گذراندم، تصمیم گرفتم تحقیقات تاریخی خود را بر روی "تكريم مریم" در کلیسای تاریخی متمرکز کنم. با این تصمیم، یک ترم تحقیق فشرده حاصل شد، که در آن هر نوع موردی پژوهش شد. و در سراسر همه تحقیقات برترین سوال در ذهن من این بود که، "چه وقت این شروع شد؟". من به یک نتیجه شگفت انگیز رسیدم. این از همان ابتدا شروع شد.

شواهد تاریخی برای تکریم مریم بسیار واضح است که به سادگی نادیده گرفته می شود: جایگاه او در روایات انجیل. من خیلی از شواهد "تاریخی" در مورد مسیح را که ویژگی مشابه ای دارند، پیدا کردم. این سرگرم کننده و آزار دهنده است که نقد منتقدان تاریخی مدرن از عهد جدید را بخوانید که از این اسناد دور می مانند و ادعا می کنند که مفهوم الوهیت مسیح، بعداً گسترش یافته است. به هر حال آنها به خواندن عهد جدید پیش می روند و واضح ترین چیز را از دست می دهند: نویسندگان همه بر این باورند که عیسی الهی است. آنها متوجه نمی شوند که موجودیت "جسمانی عیساى" عهد جدید تنها به این دلیل است که نویسندگانش معتقد بودند که او خداست. در هر خط این باور جریان دارد.

به نحوی مشابه، جایگاه مریم درون انجیل، پیامی از تکریم را حمل می کند. کسانی که این ویژگی آشکار عهد جدید را نمی بینند، معمولاً در جزئیات گمراه می شوند و سخنانی از عیسی همچون «زن، مرا با تو چه کار است؟» و مانند آن را زیاد می خوانند.

اولا، داستان های مریم، جایگاه مهمی در روایات انجیل دارند. قدیس مرقس بدون روایتی از تولد، کمترین اشاره را به او دارد. قدیس لوقا بیشترین موارد را دارد و قدیس یوحنا شاید مهمترین باشد. منتقدان کتاب مقدس، رویکرد "كوچكتر بزرگتر است" را بیان می کنند و چیزهایی مانند "قدیس مرقس چیزی از روایت تولد نمی دانسته" را می گویند که یک ادعا ظاهرا گزافه است.

برای من، این به ظاهر موردی "رایگان" است که اشاره به تکریم مریم دارد. روایت قدیس لوقا حاوی سرود "تكريم" است که در آن مریم اعلام می کند: "تمام نسل ها من را متبارک خواهند خواند." این جمله ای است که می تواند تنها با وعدۀ خدا به ابراهیم مقایسه شود:

از تو قومی عظیم خواهم ساخت من تو را برکت خواهم داد و نام تو را بزرگ می سازم. و تو برکت خواهی بود. و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم آنکه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت "(پیدایش 12: 2-3)

در ملاقات مریم با خویشاوند خود الیزابت (و با کودک رحم او، یحیی)، تمرکز بر روی خود مریم است به جای کودک رحم او. 

اما از کجا این به من رسید که مادر خداوند من، به نزد من آید؟ زیرا اینک، به محض این که آواز سلام تو گوش زد من شد، بچه از خوشی در رحم من به حرکت آمد. (لوقا 1: 43-44)

بعداً در لوقا، زمانی که عیسی مسیح در معبد ارائه می شود، شمعون پیر نبوت می کند:

اینک، اين طفل قرار داده شد برای افتادن و برخاستن بسیاری از مردم اسرائيل و برای آیتی كه به خلاف آن خواهند گفت. (بله، شمشيری در قلب تو نیز فرو خواهد رفت)، تا افکار قلوب بسیاری مکشوف شود. (لوقا 2: 34-35)

در اینجا مریم در سوراخ شدن قلبش به صلیب مسیح پیوند دارد.

این داستان ها را به عنوان "رایگان" توصیف می کنم، زیرا آنها به مراتب از نکته ساده تولد از باکره فراتر می روند. مرقس و یوحنا هیچ اشاره ای به آبستنی یا تولد مسیح ندارند (هر چند آنها هر دو مریم را در روایت خود قرار داده اند). فراوانی موارد مریم در لوقا فقط می تواند اشاره به تکریم او در کلیسای اولیه باشد. او نه تنها باکره ای است که مسیح را بدنیا می آورد - او نیز توسط همه متبارک خوانده می شود؛ او علت خوشحالی یحیی نبی، حتی در رحم مادرش است؛ او یک شریک منحصر به فرد در رنج های مسیح است، که خود را برای یک شمشیر عرفانی که قلب او را سوراخ می کند، قرار داد.

این اطلاعاتی است که به جایگاه منحصر به فرد مریم در جامعه مسیحی قرن اول اشاره دارد. چطور کلیسا می تواند ​یکی را که یحیی تعمید دهنده زمانی که در رحم مادرش بود با جهیدن از شادی به او تهنیت گفت را تکریم نکند؟ چطور جامعه مسیحی می تواند به درستی بر روی مسیح مصلوب شده تمرکز کند و مادری که قلبش سوراخ شد را نادیده بگیرد؟ موارد موجود در لوقا نخستین شواهد قانع کننده از تکریم اولیه مادر خداست. این احترام هرگز در کلیسا متوقف نمی شود، اما در طول زمان، همانطور که کلیسا معنا و عمق تجسم، قربانی شدن و قیام مسیح را تفکر می کند، به بلوغ می رسد.

واضح است که بسیاری از مسیحیان ترجیح می دهند تنها انجیل مرقس را بخوانند و پیامد های آشکاری که در لوقا و یوحنا هستند را نادیده بگیرند.

به نظر من انجیل یوحنا با یک درک عمیق از رمز و راز مریم نشانه گذاری شده است. از یادداشت ویژه اولین اشاره اش به اوست. ما او را در عروسی قانا ملاقات می کنیم. یوحنا هیچ مقدمه ای به شخصیت او ارائه نمی دهد - او فرض بر یک دانش قبلی در برخى از خوانندگان خود دارد. در عروسی، شراب تمام می شود. و بدون هیچ توضیحی در مورد نوع عملی، یوحنا بطور ساده به این نکته اشاره می کند که مریم به عیسی می گوید: "آنها شراب ندارند".

این عمیق است. شاگردان او تا به حال چیزی ندیده اند. هیچ معجزه ای انجام نشده است (این عروسی صحنه اولین معجزه خواهد بود). و در عین حال مریم می داند او چه کسی است و چه معنايى مى دهد. او در حال حاضر به طور کامل به حقیقت زندگی و خدمت او وارد شده است.

بسیاری از پروتستان ها از پاسخ مسیح به او خیلی چیزها ساخته اند: "مرا با تو چه كار است؟" آنها معنای این عبارت را اینطور تلقی کردند "این كار چه ربطی به تو دارد؟" در واقع، به سادگی می پرسد: "مرا با تو چه كار است؟ »اما قدیس یوحنا این عبارت را در یک متن قرار می دهد:« زیرا ساعت من هنوز نرسیده است. »مسیح به مادرش می گوید:« زمانش نیست. این هنوز نیازی نیست که شروع بشود. "

آنها پیوند صلیبی که می آید را به اشتراک میگذارند. زندگی عیسی تقدیم خواهد شد، شمشیری قلب مریم را سوراخ خواهد کرد. و هنگامی که او شروع کند، هیچ چیز نمی تواند حرکت او را به سمت جلجتا متوقف کند. واکنش مریم ساده است: "هر چه او به شما می گوید بكنيد." این یک تکرار پیشین از اوست، "مطابق کلام تو این به من بشود." فروتنی و تهی ساختن کامل خود در برابر خدا، انعکاس انسانی از خالی ساختن مسیح بر روی صلیب است. با این "مجوز" جدید، سفر بی وقفه به سوی صلیب آغاز می شود.

رمز و راز مشارکت او در مسیح با لحظات تاریخی پایان نمی یابد؛ زیرا اشتراک این لحظات در انجیل به هیچ وجه صرفا مربوط به ثبت تاریخی نیست. آنها عمدتا لحظات الهیاتی هستند. او نه تنها جایگاه خود را در تاریخ نجات، بلکه در فهم الهیاتی و مشارکت وجودی نیز حفظ کرده است. انجیل ها برای نجات ما نوشته شده اند و نه صرفا محض اطلاعات.

و این واقعیت الهیاتی و وجودی است که از بسیاری از مباحث معاصر ایمان مسیحی گم شده است. این سوال اغلب پرسیده می شود: "چرا من باید مریم را تکریم کنم؟"

 

اولاً، ارتدوكس نمی گوید، "شما باید مریم را تکریم کنید". در عوض، ما می گوییم: "شما باید مریم را به عنوان مادر خدا تکریم کنید". این عنوان الهیاتی است که به طور کامل توسط سومین شورای کلیسای جهانی به او اختصاص یافته است. او تکریم شده است؛ زیرا او مادر خدا است. تکریم مادر خدا یک بخش ذاتی از اعتقاد راستین به تجسم خدا-انسان است. نادیده گرفتن او به عنوان مادر خدا درکی ناقص و ناکافی از تجسم را در بر دارد.

اما این صرفا به لحاظ ایده ها صحبت می کند. تجسم یک ایده نیست - این یک واقعیت است - الحال هم تاریخی و هم ابدی است. تجسم، عیسی مسیح خدا-انسان است. و به طور کامل، تجسم عیسی مسیح خدا-انسان، مولود از روح القدس و مادر خدا است. این چیزی است که در شورای نیقیه تایید شده است.

واقعیت این بیانیه یک ایده نیست، بلکه یک شخص است، هم در مورد خدا-انسان و هم در مورد مادر خدا. عملاً اعتقاد داشتن به تجسم مسیح در پرستشی که به درستی به سمت او معطوف می شود و در تکریمی که به درستی به سمت مادر خدا معطوف می شود، آشکار است.

و این است که توضیحش به غیر ارتدوکس ها بسیار سخت است. چرا که آنها آموزه ها را به راحتی به مثابه ایده ها، حتی فاکتورها دریافت می کنند. در ارتدوکسی، این آموزه ها واقعیت های زندگی هستند. این از اهمیت کمی برخوردار است که اذعان کنیم یکی مادر من است. این بیشترین اهمیت را دارد که من به مادرم (به فرمان الهی) احترام بگذارم و او را محبت نمایم. ما آموزه ای فکر نمی کنیم. آموزه ها توصیف واقعیت هایی هستند که ما زندگی می کنیم. ما مادر خدا را تکریم می کنیم، زیرا با توجه به آنچه که می دانیم، نمی توانیم غیر از این انجام دهیم.

~ ماه اوت 2018 · پدر استفان فریمن