قدیس جان (ایوان) روسی

 

 

 

 

در27 ماه می جشن یادبود یک قدیس تازه کشف شده از پس زمینه روسیه را جشن می گیریم که بقایای مقدس آن – که خلاف منطق انسانی به نظر می رسد – کاملا سالم و فاسد نشده، نزدیک به 270 سال پس از مرگ جسمانی او در شهر جدید پروکوپی ( امین آگا سابق) در اویا یونان پیدا شد. ما به جان روسی، ستمکش جدید اشاره داریم.

در میان سربازان تزار روسی، پیتر خوش نام، که در سال 1711 در جنگی ناگوار برای روس ها بر علیه ترکها مبارزه کرد که در آن پیتر خود کشته شد، یک جوان خوش چهره به نام ایوان نیز بود. ایوان حدود 20 سال داشت که از منطقه شناخته شده به عنوان یک روس کوچک آمد.

یک پسر معصوم و ساده و روستایی، او با خود تقوای ارتدوکس را آورده بود، تقوایی که سرزمین وحشی وسیع و بی مهار را تبدیل کرد، و او را "روس مقدس" ساخت.

به نظر می رسد که ایوان به غیر از متون و کتاب های کلیسایی تحصیل نکرده بود. با این حال، او می دانست که چگونه می توان بین خیر و شر، بین گذرا و ابدی و بین آنچه که بر وفق خداست و آنچه بر وفق دنیا است، تمایز قائل شد. او می دانست که معنای طعم و زیبایی زندگی، عیسی مسیح است. او همچنین می دانست که با داشتن او (مسیح) و نزدیک بودن به او، بدون در نظر گرفتن هر چیزی که ممکن است در این زندگی رخ دهد، و هر اندازه  وسوسه ای که ممکن است بر یکی وارد شود، شخص می تواند خوشبخت و سعادتمند باشد! بنابراین از جوانی او لنگر خود را به خدا محکم کرده بود و بر اساس اراده مقدس او زندگی می کرد؛ بدون خودخواهی و وابستگی به چیزهای دنیوی و بیهوده، فروتن، ساکت و آرام بود. تنفس او عبارت بود از:

"Gospode Iisouse Christe، Sinye Bogou، pomiloui mne" (یعنی "خداوند عیسی مسیح، پسر خدا، بر من رحم فرما"). بزرگترین شادی او لیتورجی ( مناجات نامۀ الهی ) بود، و خوشی او این بود که در برابر آیکون شیرین ترین تئوتوکوس، حامل خداوند"Bogoroditsa"، “(مادر خدای) مدام به ستایش و تکریم او بپردازد، خوشحالی او روزه داری، پرهیز و مشقت بود. امید و هدف او "Tsarstvo" پادشاهی آسمان، ملکوت خدا بود!

با این حال، خداوند برای برگزیدگان خود یک "زندگی پر از گل" را بر روی زمین کنار نمی گذارد. برعکس، در دنیا او به آنها وعدۀ غم و اندوه، رنج، مشقت و وسوسه ها را می دهد؛ زیرا تنگ است این دروازه ای که به حیات می انجامد و سربالایی و دشوار است راهی که منجر به نجات می شود. زندگی مسیحی سهل و راحت و خوشی کردن نیست، بلکه یک صلیب است! به همین ترتیب برای ایوان مقدس نیز صلیبی نگه داشته شد.

در جنگ روس ها و ترک ها که قبلا به آن اشاره شد، تاتارها که با تركیه می جنگیدند، ایوان  را دستگیر و زندانی كردند و او را به عنوان یک برده به یک مقام عالی رتبۀ ترک از پروكوپی در آسیای صغیر فروختند. چگونه میتوان زندگی برده داری را توصیف کرد؟ آیا می توان تحقیر، توهین، ضرب و شتم، تجاوزها، ضرب و شتم و استبداد را شرح داد؟ اگر یکی نیز توجه داشته باشد که پروکوپی اردوگاه ژنرال هایی بود که حتی"دوبرابر جهنمی تر" از ترک ها بودند، آنگاه می تواند شکنجه های یک پسر بچه مسیحی را درک کند.

اما تنها این نبود، فشار شدیدی بر او وارد میآوردند تا ایمانش را تغییر دهد، که به «صلوات»، «تشهد» اعتراف کند و او را مسلمان کنند. فشار، گاهی ملایم و گاه خشن است! گاهی اوقات با وعده و گاهی اوقات با تهدید است! می بینید، شیطان شیوه های مختلف و روش های خود را در آستین دارد. با این حال، آنها با یک "مهرۀ سخت" در افتاده بودند، که به دلیل تماس دائمی او با سنگ قیمتی، سنگ بنای، که عیسی مسیح است، از یک سنگ سخت، نسبتاً سخت تر بود! بنابراین پاسخ او هم به وعده و هم به تهدید، همیشه راسخ و مستحکم "niet" یعنی "نه" بود!

"وعده های شما من را تکان نمی دهد. هر آنچه که شما وعده می دهید بی ارزش است، و من آنرا گوش نمی کنم زیرا گوش دادن به شما مرا از مسیح جدا خواهد کرد. تهدیدهای شما مرا نگران نمی کند. هر چیزی که با آن مرا تهدید می کنید، من با فیض خداوندم آن را نادیده می گیرم! زیرا برای من 'زندگی در مسیح و مرگ منفعت است'. هیچ چیز نمی تواند مرا از عشق پسر باکره جدا کند!"

و به ارباب ترک خود گفت: "اگر من را آزاد بگذاری تا مذهب خود را انجام دهم، با اشتیاق بیشتری دستورات تو را انجام خواهم داد. اما اگر تو مرا مجبور به تغییر ایمان کنی، آگاه باش که من سر خود را با شادی عظیم به تو هدیه می کنم، اما ایمانم را نه، من یک مسیحی متولد شدم، و مرگ، من را یک مسیحی خواهد یافت! "

خدا، که ایمان بی نظیر بندۀ خود و اعتراف بی باکانۀ او را می دید، دل سخت ارباب ایوان را نرم کرد که به آرامی شروع به احترام و دوست داشتن برده جوان کرد. تقوای ایوان در این موضوع نیز بسیار مفید بود. اربابش او را به عنوان یک کارگر وظیفه شناس دید که هر کاری را با فروتنی عظیمی انجام می دهد. او روزه و نماز را مدام بجا می آورد. هر زمان که برای او امکان پذیر بود در کلیسا حضور داشت و هر شنبه عشاء ربانی مقدس را دریافت می کرد. او چشمانش را به سمت کسی بلند نمی کرد بلکه همیشه خجالتی و کم حرف بود. او مشتاق برای هر نوع کار صادقانه ای بود. او در گوشه ای از اصطبل ها در یونجه میخوابید، هرچند به او یک اتاق برای خودش ارائه شد. او برای تمام شب آنجا می ماند و به طور مداوم بر زانوهای خود، گاهی در اصطبل دعا می کرد، مثل اینکه اصطبل بیت لحم بود، و بعدها در کلیسای قدیس جورج، نزدیک املاک اربابش می رفت! او برای کمک به هر کس با عشق در قلبش می شتافت و هرگز درباره کسی هیچ حرف بدی نداشت! او بلافاصله می بخشید و تقاضای بخشش داشت، حتی اگر او تقصیری نداشت! او در اصطبل با مراقبت های زیادی از حیوانات مواظبت می کرد و با وقار و پای پیاده ارباب سوارۀ خود را دنبال می کرد، نشانه های فضیلت به طور دائمی بر گونه ها و لب های او نمایان بود که به طور مداوم به نماز عیسی مسیح ادامه می داد: "خداوند عیسی مسیح، پسر خدا ، بر من رحم فرما" ...

همه اینها برای کسانی که چیزها را به شیوۀ سکولار دنیوی نگاه می کنند، عجیب و غریب به نظر می رسد، اما همه اینها نتیجه بردگی بود! ایوان جوان در دوران بردگی آزاد بود. آزاد از هر نوع ارتباط با هوای نفس و گناه. او در روح خود، در عمق قلبش، آزاد بود، زیرا آزادی چیزی جسمی نیست، بلکه عمدتا ماده ی درونی انسان است! شما می توانید در جسم آزاد، اما زندانی فساد و گناه باشید! شما همچنین می توانید یک برده مثل ایوان باشید، اما در درون کاملا احساس آزادی کنید که حضور مسیح آنرا عطا می کند. به این ترتیب، روس جوان، از اربابش "در خداوند" اطاعت می کرد (افسسیان 6: 5-8 و کولسیان 3: 22-24)، "چیزهای قیصر را به قیصر" بدهید و با رعایت اطاعت در مورد ایمان، "چیزهای خدا را به خدا" تسلیم کنید(اعمال رسولان 29:5).

بنابراین می توانیم بگوییم موقعیت ایوان و مقابله او با بردگی یک الگو برای ارائه زندگی در آزادی است. نمونۀ ایوان شیوه ای را به ما نشان می دهد که در آن یک انسان به طور واقعی آزاد می شود.

ما، که به عنوان زیردستان و کارکنان، در هر دستوری که توسط مافوق ما داده می شود، معترض و خشمگین می شویم. همواره صبر می کنیم تا زمانیکه ما رئیس شدیم از دیگران که زیر دست ما می شوند انتقام بگیریم. ما گاهی اوقات از چیزی اطاعت می کنیم و آن را حقیر می بینیم؛ ما که بعنوان فرزندان توصیه های والدینمان را "ظلم" می دانیم؛ آنطور که به ما که گفته شده است "گردن یک یونانی یوغی را حمل نمی کند"؛ و ما که در عمق روح مان از چهارصد سال بردگی باقی مانده، و چند دیکتاتوری که به ما لگد زدن، برای یادگیری از موضع ایوان و شیوه ای که او با بردگی مواجه شد، برایمان بسیار دشوار است.

آن قدیس به سرنوشت معتقد نبود او نگفت.: " آقا من را بکُش تا بتوانم قدیس شوم". او می دانست که چه اتفاقی برای او می افتد، و او نیز واقعیت چیزها را می دانست. او می دانست که اگر او خواهان بردگی و یا آزادی باشد، به آن می رسد. اگر او روح خود را تسلیم می کرد و مسلمان می شد، ترک ها به او اجازه می دادند آزاد شود. آنها به او بخشش بسیاری می داشتند، ثروت، پول، افتخار و شکوه به او می دادند! با این حال، او همچنین می دانست که او پس از آن یک بردۀ واقعی خواهد بود! بردۀ خود عشق، عشق به زندگی و خودبینی! اگر او حاضر به دادن روحش نشود، حتی اگر او به لحاظ جسمی یک برده باقی بماند (همانطور که  شده بود) یا حتی زندگی خود را از دست بدهد، او آزاد می بود (همانطور که بود). اطاعت او از انجام وظایف مختلفی که به او داده می شد و اطاعت از خواسته اربابش (البته این با مسیح و اراده مقدس او در تضاد نبود)، اساساً با توجه به پیش فرض های فوق، یک عمل آزاد بود! علاوه بر این، یک ارائه داوطلبانه و قربانی اراده خود بود (مانند آنچه که توسط راهبان انجام می شود، که اراده خود را به پیر روحانی تسلیم می کنند و ازاو در روح القدس اطاعت می کنند).

سعی و کوشش او، که آن وظایف مختلفی را که به او اختصاص داده بودند، انجام دهد، بر اساس اطمینانی بود که کار مسیح را دارد انجام می دهد. او بردگی را به عنوان یک خدمت که توسط خود مسیح به او داده شده بود، پذیرفت. بنابراین او این کلمات قدیس پولس رسول را نگاه داشته بود:

"ای غلامان، آقایان بشری خود را چون مسیح با ترس و لرز با ساده دلی اطاعت کنید. سخت کار کنید، اما نه به خدمت حضور مثل طالبان رضامندی انسان، بلکه به عنوان غلامان مسیح، که ارادۀ خدا را با تمام دل به عمل می آورند، و به نیت خالص خداوند را بندگی می کنند نه انسان را، و می دانند هر که عمل نیکو کند، پاداش آنرا از خداوند خواهد یافت، خواه غلام و خواه آزاد "(افسسیان 6: 5-8 )

درست همانطور که او به این امر نزدیک شد، همانطور که او برای اربابش عرق می ریخت، عرق از بابت مسیح میریخت. کار بردگی او به عنوان کار انجام شده به نیابت از انجیل دیده میشد!

به این ترتیب، اینها همه فیض فراوان الهی را بر این بندۀ خدا به ارمغان آورد و برده ی جوان، کاریزمای معجزات کارکردن را دریافت کرد!

ارباب او و دیگر ترک ها، با دیدن معجزاتی که توسط مسیح از طریق ایوان انجام می شد، بسیار با احترام و افتخار شروع کردند به او رسیدگی کردن و از او خواستند که برای خودش مکان جداگانه ای را که مجهز به امکانات رفاهی بود، بپذیرد. او مودبانه نپذیرفت و زندگی اش را در اصطبل خود تا روزی که روح خود را آزاد و زنده در 27 مه 1730 در سن تقریباً چهل سالگی به مسیح تقدیم کرد، ادامه داد. این خیلی زود پس از دریافت راز مقدس ( عشای ربانی) اتفاق افتاد.

ایوان اولین بار در کلیسای کوچک قدیس جورج، نزدیک املاک ارباب خود، که او در آن معمولا در طول شب دعا می کرد، دفن شد. از آنجا، در سال 1845، مسیحیان بقایای مقدس او را، که سالم و فاسد نشده باقی مانده بود، به کلیسای بزرگ قدیس باسیل که در آن زمان ساخته شده بود، منتقل کردند. او تا سال 1924 آنجا باقی ماند، ومعجزات را برای هر دوی مسیحیان و ترکها انجام می داد. در تبادل نفوس در سال 1924، مردم پروکوپی، که مجبور به حرکت به سرزمین اصلی یونان بودند، بقایای مقدس او را - مانند گنجینه ای با ارزش - با خودشان به اویا، جایی که آنها در امین آگا مستقر شدند، و به نام  پروکوپی جدید تغییر نام داد، به ارمغان آوردند.

بر اساس ابتکار اخیر و یادبود مبارک اسقف منطقه، گرگوری متروپولیتان چالکیدا، یک کلیسای بزرگ و زیبا را به یادبود و افتخار گل رز خوش بوی شیرین "روس مقدس" ساختند. در عین حال، بقایای مقدس او که توسط هزاران نفر در طول سال احاطه شده است، جریانهای معجزه آسا و انواع مختلفی از شفاها را برای «کسانی که با ایمان نزدیک می شوند» ارائه می کند.

ایوان ارجمند ، عشق ویژه ای را به کودکان از طریق معجزات زیادی که توسط مسیح به آنها داده شده است نشان می دهد. با مداخله ی قابل ملاحظه ای، چندین بار او کودکان را از مرگ و میر خاصی در طی زلزله نجات داد، زمانی که چندین سال پیش سقف ها در طول زمان مدرسه در پروکوپی و در آتن فرو ریختند. او همچنین کودکان بی شماری را از بیماری های وحشتناک و سایر مصائب نجات داده است.

حتی کمک و خیرخواهی او برای بزرگسالان محدود نیست! جریان کاملی از معجزات نیز بر آنها داشته است! ناشنوایان و گنگان قادر به شنیدن و صحبت کردن شدند! مفلوج قادر شد در سلامتی و به خوبی راه برود! کور دوباره بینا شد! بیمار قلبی به قدرت سابق خود بازگشت! بیماران مبتلا به سرطان شفا گرفتند! یک زن خاص از قبرس به علت مشکل ستون فقرات، به طوری که سرش به زانویش می رسید، مانند یکی از متون انجیل، چند سال پیش بلافاصله که کمربند قدیس را پوشیده بود شفا یافت. این معجزه به طور گسترده توسط مطبوعات پخش شد. یک پزشک غیر معتقد (که در یک زمان با بی احترامی زیاد، بقایای قدیس او را "مومیایی" نامیده بود) از بیماری ناخوشایندی شفا یافت، زمانی که قدیس فروتنانه به او ظاهر شد و به او گفت: "من آن کسی هستم که تو او را "مومیایی" نامگذاری کردی و من تو را با فیض خداوندم عیسی مسیح درمان می کنم! " دیوزده ها از شیاطینی که آنها را تسخیر کرده بودند آزاد شدند! مردم غمگین آرام شدند! مردم ناامید، امید یافتند! افراد ضعیف حمایت شدند! کافران ایمان آورند! مردم متقی در تقوای خود تقویت شدند! نام خدا به طور مداوم به دلیل این پسر کوچک، برده روسی جلال یافته است. این درد و رنج اصطبل نشینی بود که به عنوان برده اما بدون بردگی زندگی کرد، به طور داوطلبانه فقیر، بی اهمیت به لباس، و مطیع بود، اما با عقیده ای استوار در ایمان مقدس ارتدوکس مسیحی خود، که دائماً "Slava tebie Bozhie" جلال بر تو خداوندا، از دهان او جاری بود.

خدا جلال یافته است و او نیز مخلوق خود را به فراوانی جلال می دهد، کسی که جلال دادن و فروتنی را دوست دارد. خداوند فرزند واقعی خود را جلال می دهد، که "از طریق کلام لب های تو، خود را در مسیرهای سخت نگاه داشتم" (مزمور 17: 4). خداوند ستمکش خود را جلال می دهد که خجالت نکشید و نترسید او را «در برابر همه مردم» اعتراف کند و اکنون خدا ستمکش خود را در برابر همه مردم، در برابر فرشتگان و فرشتگان مقرب، همه قدیسین و حامل خداوند، در برابر هر آنچه مرئی و نامرئی است، اعلام می دارد!

 

~ اسقف یوسف آریانزوس

 

ترجمه از: خادم خدا